کد مطلب:315447 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:234

در بیان مهذب بودن نفس حضرت عباس
«والامیر فی نشاة التفرید و التجرید و المتخلق باخلاق الله و الاسماء الحسنی و الاوصاف العلیاء ابوالفضائل و المناقب و منجی الهلكی و الغرقی من الناس ابوالفضل العباس روحی و ارواح العالمین له الفداء؛ و آن كه امیر در تفرید و تجرید و دارای خلقهای الهی و اسمهای نیكو و صفات متعالی است پدر و صاحب فضائل و صفات نیكو و نجاتبخش هلاك شوندگان و غرق شوندگان مردم حضرت ابوالفضل العباس (ع) است كه روح من و روح تمام عالمیان فدای او باد».

كه از شیر پستان مادر نبوت و پرورش دایه ی ولایت كه قائم مقام زهرای مرضیه علیهاالسلام است و در مهد شریعت و طریقت به اسرار حقیقت تربیت یافته و روی به مبدأ اعلی و مقام شامخ انسانیت نهاده و سالها در آفتاب ولایت و دامن پدری مثل امیرالمؤمنین علیه السلام شاه ولایت و مربی بشر و در جوار دو برادر سیدا شباب اهل الجنة حضرت حسن و حسین علیهماالسلام لیلا و نهارا سفرا و حضرا در خلوت و جلوت با مراقبت تامه معارف و علوم كل و جزء در عالم را تحصیل نموده و آلات حواس انسانی و قوای بشری و صفات نفسانی را به تدبیر عقل مطیع و منقاد خود گردانیده و از مقام سافل طبیعت با علی علیین تجرد و تفرد كشیده و با این علو همت و مقام گمان آن است كه در خور حمل امانت ولایت و خلافت بود، این بود كه در روز عاشورا و بالاتفاق رایت جهاد و مجاهده سلطان ولایت مطلقه حضرت ابی عبدالله الحسین علیه السلام به دست او بود. چنانچه حضرت خاتم رایت و علم فتح اسلام را به دست پدر اباالفضل علیه السلام یعنی امیرالمؤمنین علیه السلام داد. اول كسی كه در دائره فداكاری و ایثار جان در طریق وحدت و عبودیت قدم گذارد آن جناب بود كه پس از آنكه امام به اصحاب و اهل بیت خود فرمود: فانطلقوا جمیعا شما بروید، این قوم با من كار دارند و اراده من دارند و ایشان گفتند لا ارینا الله بعد ذلك خدا ما را بعد از تو باقی نگذارد الی آخره اول من نطق بذلك و ابداهم بهذا القول العباس بن علی اباالفضل علیه السلام [1] چنین عرض



[ صفحه 204]



ارادت و جان نثاری نمود و دیگران تبعیت از آن جناب نمودند و به مقام شهود رسیدند و درجات خود در بهشت را دیدند ولكن حضرت ابوالفضل علیه السلام از ظهور این مراتب در حجب كرامات نماند و كرامات را زینت خود نساخت، هر چندان ثمرات آن قرب و معرفت دید، نظر به منعم نمود نه بر نعمت و ادای شكر نعمت به دیدار منعم نمود تا به وعده ی لئن شكرتم لازیدنكم [2] مستحق جود گردید و از جمله اطوار دامن همت دركشید و چهار تكبیر بر اركان عالم زد و از جان و مال و عرض و ناموس در محبت دوست درگذشت. این بود وقتی كه شمر علیه اللعنه از طرف عبیدالله بن زیاد علیهمااللعنة امان آورد برای آن جناب و برادران او، جواب فرمود امان الله خیر من امان ابن سمیة [3] و البته هرچه می خواست در آن حین برای او از جهات دنیوی مهیا می نمودند لیكن چشم پوشید كه؛



من هماندم كه وضو ساختم از چشمه ی عشق

چار تكبیر زدم یك سره بر هر چه كه هست



و به درجه ای رسید كه یغبطه شهداء الاولین و الاخرین [4] اما از علو همت و رفعت نظری كه او را بود، به درجات عالیه و مقامات متعالیه و نعیم بهشت سر فرود نیاورد، زیرا خواست مطلوب را بر هستی مقدم دارد ولی عاشق را نیستی شاید و این مقامی است كه جمله عقلا و دانشمندان را متحیر نموده كه تجلیه صفات و نفی هستی است و مقام ناز معشوق و نیاز عاشق است. تا اینجا به مقام عشق می پرداخت و اكنون جان می باید باخت.



اقتلونی اقتلونی یا بغاة

ان فی قتلی حیات فی حیات [5] .



[ صفحه 205]



و فرمود: و من عشقته قتلته و من قتلته فعلی دیته و من علی دیته فانا دیته تا جذب الاحدیة لغلبة السر لصفة التوحید [6] .

در حدیث قدسی است كه: هر كه را من عاشق او شدم او را می كشم و هر كه را من او را كشتم دیه او با من است و هر كه دیه او با من باشد من او را با جدیت جذب می كنم تا به كمال توحید برسانم.

ظاهر گشت و شمع هستی پروانه روح شریفش را در جذبه ی شعله انوار جلال و جمال خود بسوزاند و یك پر كاه در خرمن وجود روح نگذارد اطفی السراج فقد طلع الصبح [7] تا رسیدن بعتبه عالم فنا و سر حد بقا.



آنچه گفتم تا بدینجا گفتنی است

ما بقی بگذار كاو بنهفتنی است



این است كه فرمود: بل احیاء عند ربهم [8] و در فقره زیارت است و هنیئا لكم ما به حییتم [9] و نیز در زیارت شهداء رسیده السلام علیكم ایها الربانیون ربانی [10] یعنی منسوب به رب، یا مجذوب، یا عالم راسخ در دین و عارف به رب، یا آن كسی كه از علم و عمل خود نخواهد غیر وجه الرب و یا از تربیت است، یعنی آن كسانی كه به تربیت روح و تزكیه نفوس خود برای درك تقرب و وصال معشوق حقیقی كوشیدند. در فقره زیارت خصوصی حضرت ابوالفضل علیه السلام است و جاهدت فی الله حق جهاده [11] تنبیه سزاوار است در این موقع اجمالا در فضیلت و مزیت صفت مواسات و مواخات و علو همت تذكر داده شود. فضیلت این سه صفت عقلا و نقلا معلوم است، اما عقلا، وجدان هر عاقل به حسن آن حاكم و صاحب آن را تحسین می كند و اما شرعا، در زبان شارع اسلام اصل همه خیرات و عمده رفعت درجات از علو همت و قبول ننمودن ذلت و منت است، چنانچه منقول از فرمایشات



[ صفحه 206]



امیرالمؤمنین علیه السلام است: علو الهمة من الایمان [12] و فرمود: قیمة المرء همته [13] و فرمود: هم السعید آخرته و هم الشقی دنیاه [14] .


[1] مقتل ابومخنف ص 109. ترجمه: اولين كسي كه چنين گفت و قبل از همه شروع به گفتن اين حرف نمود عباس بن علي (ع) حضرت اباالفضل العباس (ع) بود.

[2] آيه هفتم سوره ي ابراهيم است كه مي فرمايد: شكرگزار باشيد بيشتر به شما مي دهم.

[3] مقتل ابومخنف ص 104. ترجمه: امان خدا برتر و بهتر از امان پسر سميه (ابن زياد) است.

[4] ترجمه: غبطه مي خورند به آن تمام شهيدان از اول تا آخرشان.

[5] ترجمه: بكشيد مرا، بكشيد مرا اي ستمگران، كه در مرگ من زندگي پس از زندگي نهفته است.

[6] مستدرك الوسائل ج 1 ص 419، شرح اسماء الحسني (ملا هادي سبزواري ج 1 ص 34).

[7] ترجمه: چراغ را خاموش كنيد كه صبح طلوع كرد.

[8] سوره ي آل عمران آيه ي 169. ترجمه: بلكه زنده اند نزد پروردگار خويش.

[9] كامل الزيارات ص 422. ترجمه: گوارا باد بر شما حيات و زندگي اي كه يافتيد.

[10] كامل الزيارات ص 372 و 389. ترجمه: سلام و درود بر شما افراد الهي، رباني يعني منسوب به رب.

[11] كلمات الامام الحسين (ع) ص 474. ترجمه: و جهاد كردي در راه خدا آنگونه كه حق او اقتضاء كرد.

[12] كلمات قصار نهج البلاغه، كلمه ي 47. ترجمه: بلند همتي ناشي از ايمان است.

[13] ترجمه: ارزش هر فردي به اندازه ي همت اوست.

[14] همت و تلاش انسان خوشبخت متوجه آخرت اوست و همت و تلاش فرد بدبخت و شقي مصروف به دنياي اوست.